بعد از تو نفسم رفت
رفتم از توی جنلگهای کالاهاری زدم پس کلهش برش گردوندم
چه معنی میده توی هیر و ویر دنیا بدون اجازه از خونه بیرون میزنه.
گرفتم بستمش به پایهی میز ناهار خوری که دیگه نتونه جم بخوره.
متن رمانتیک نوشتنم بهمون نمیآد
چه انتظاری دارین براتون داستان عاشقانه بنویسم؛ والا
نصفهشبی
ن. رستمی ( انتظار )
ساعت. ۱۰ : ۱
مورخ. ۹۷/۳/۵